ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

ریحانه عسل مامان و بابا

18 ماهگی دخترکم

وای خدای من چقدر سخت بود این اثاث کشی  اونم با دخترک شیطون ما اینقدر خسته شدم که فکر نمیکنم حالا حالاها فکر جابجایی دوباره به سرم بزنه فعلا هم که تو خونه جدید خبری از اینترنت نیست و من بیچاره فقط میتونم وقتی خونه مامان اینام بیام به وبلاگ دخملم سر بزنم خلاصه امر اینکه وقت نشد 18 ماهگیت رو بهت تبریک بگم زندگی مامان دیروز هم واکسن 18 ماهگیت رو ززدیم خیلی شنیده بودم که این واکسن بچه ها رو اذیت میکنه ولی خدا رو شکر تا حالا که فقط علائم سرما خودگی مثل آبریزش رو داری و هیچیت نشده خدارو صد هزار مرتبه شکر که بنیه دختر گلی من قویه گل مامان انقدر بامزه وقتی بهت میگیم خانوم دکتر چکار کرد دهنت رو باز میکنی و با انگشت اشاره  میکن...
26 دی 1391

مامان آطمه

وای خدا جون دارم از خوشحالی میمیرم بالاخره دخملی من بعد از مدتها تونست کلمه فاطمه رو بگه بالاخره به آرزوم رسیدم و گل دختر من دیروز 12 دیماه منو به این اسم صدا زد: مامان آطمه وقتی این اسمو بهم میگه میخوام پرواز کنم دوستت دارم عشق کوچولوی من ...
13 دی 1391

بدون عنوان

  گفتم مادر! ... گفت: جانم گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم ... اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...! همیشه از درد گفتم و از رنج.....! ... مادر دوستت دارم ...   ...
11 دی 1391

مرواریدای ریحان عسلی

خیلی با تاخیر این مطلب رو میذارم ببخش نفس مامان خیلی سرم شلوغ بود   روز اول تیر ماه هفتمین مروارید ریحانه هم دراومد دندون کرسی بالا سمت چپ                                                            و روز دهم تیر ماه هشتمین مروارید ریحانه جونم دراومد پایین سمت چپ(الان بالا 5تا پایین 3 تا)   وبالاخره شانزده تیرماه نهمیشم دراومد ذقیقا قرینه کرسی سمت چپ(کرسی راست)   روز دهم مرداد هم دهمین مروارید نفسم دراومد (پایین سمت راست)     سی و یکم مرد...
6 دی 1391

شیرین زبونی دخملم

امید زندگی من سلام خیلی وقت بود وبلاگت رو آپدیت نکرده بودم دلیلش این بود که تو  خونه جدیدمون اینترنت نداشتم اما الان چند روزه که خدا رو شکر نتمون وصل شد قول میدم از این به بعد بیشتر بیام اینجا حالا میخوام یه کم از علائم بزرگ شدن عسلم بنویسم الان دیگه مدتیه که جمله میگی ریحانه: مامان دوست نادارم مامان: دوستم نداری؟ ریحانه با لبخندی بامزه و ذوق فراوان:دوست دارم مامان: ریحانه عسله... ریحانه:ماماشه مامان: اگه اذیت کنی غصه میخورما ریحانه: اصه    نخول ریحانه وقتی با خوراکی مواجه میشه نگاهی بهش میکنه و میگه: بخلمت؟ شعر کتاب: بلدرچین میگه بده بده / دروغ نگو خیلی بده مامان...
4 دی 1391
1